روز اول
من دیدمش، چشمک زد و...
یه خط قرمز
روز دوم
بهش گفتم. بهم گفت: ...
یه خط قرمز
خودکار نوک تیز بود که داشت صفحاتی رو که با دلم نوشته بودم تکه تکه، به خونابه تبدیل می کرد. تکه ها رو به باد تحویل دادم و ذهنم رو به فراموشی. باید از همه چی گذشت. که من خوب بلدم. نسیم، آمد تا این دم آخری فکر نکنم نیستی...
نوازش، الان حس می کنم حافظه هم Delete داره. همشو انتخاب کن و بعد...