ِDastanaks

داستانک

ِDastanaks

داستانک

پشیمانی...

اول نمی خواست این طوری بشه. باید یه طور دیگه میشد. حتی نه مثل عاشقان که اول قرار نبود بسوزند. این یکی رو مطمئن بود که اصلا طور دیگری نوشته. باید خارج کار می کرد نه داخل. به خودش گفت : نباید عجله می کردم. دائما با دستانش مووس رو بالا و پایین می کرد شاید... ویروسی که نوشته بود به خاطر یک اشتباه توی شبکه شرکت پخش شده بود و تمام فایل ها رو نابود کرده بود. تازه می فهمید مهر، مهسا رو چقدر اذیت کرده بود...

 

پ.د:

(نوشتن مووس به انگلیسی دردسر های خاص خود را در وبلاگ ها دارد...)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد